مرثیه حضرت رقیه س

  زنده هستم به امیدی که بیایی بابا

باز هم مرغ دلم گشته هوایی بابا

ذکر هر روز و شبم گشته کجایی بابا

شام یا کوفه و یا کرب و بلایی بابا

رخ نما و دل ما را به نگاهی بنواز    ناز کم کن قدمی رنجه کن ای چشمه ناز

بی گل روی تو از جان و جهان سیر شدم

بی فروغ رخ تو زار و زمین گیر  شدم

آری از داغ غم دوری تو پیر شدم

باورت نیست و لی بسته به زنجیر شدم

نفسم تنگ شده بسکه دویدم بابا        بسکه از دوری تو ناله کشیدم بابا

یاس بودم من و از جور خزان افسردم

وقتی از ناقه فتادم چو گلی پژ مردم

هر کجا نام تو را  روی لبم می بردم

بی امان زدشمن تو تازیانه خوردم

دیدها بگشا به سویم ای زاده خیر الورا     ترس آن دارم گشایی چشم و نشناسی مرا

دیده بگشا و ببین عمه قدش خم گشته

رزق روز و شب من ناله و ماتم گشته

دیده ام از غم تو همچو دو زمزم گشته

سوی چشمان ترم ز دوریت کم گشته

روزها تیرها شده پیش دو چشم تارم      مدد از عمه گرفتم که قدم بردارم

شهر آذین شده بود وهمه جا همچون عید

نه تو بودی نه عمو بود تنم می لرزید

خواهرت ناله کشید و به گمانم فهمید

دختر حرمله از دور به من می خندید

بی سبب نیست که اینگونه زمین گیر شدم    بی تو هرجا هدف طعنه و تحقیر شدم  

مرثیه حضرت رقیه س

شب ظلمانی ما را سحری در راه است

عمه از حال و هوای دل من آگاه است

به امیدی که بیایی ز سفر منتظرم

تا بخواهی غم هجران رخت جانکاه است

قصه دختر دردانه تو در ویران

مثل یوسف کنعان درون چاه است

خواستم ناله برارم نفسم بند آمد

شبیه فاطمه قوت شب و روزم آه است

تا بیایی به برم از سر نی خورشیدم

روشنی بخش شب تار رقیه ماه است

همه جا بر سر نی بودی و من همسفرت

دل من تنگ و تو بالا وقدم کوتاه است

لرزش دست من و روی کبودم همگی

اثر ضربه دستان گه و بی گاه  است

زجر با نیت قربت کتکم زد و نگفت

این سه ساله است و یا دخترک یک شاه است

خواستم بوسه بگیرم زلبت خون آمد

قصه لعل لب و حنجر تو جانکاه است

سر پرخون تو را در بغلم می گیرم

در کنار سر تو مویه کنان می میرم


شهادت امام جواد ع

در غمت ناله بر آرد سنگ خارا یا جواد

چشم هستی در عزایت گشته دریا یا جواد

شد خزان باغ وجودت در جوانی از جفا

پر کشیدی در جوانی همچو زهرا یا جواد

همچو بابایت رءوفی ای جواد اهل بیت

یاد تو غوغا کند در سینه بر پا یا جواد

از تبار کربلایی و مدینه زاده ای

ای به خانه چون حسن ع بی یارو تنها یا جواد

در غم تو آسمان خون گرید ای باب المراد

آسمان شد زیر بار محنتت تا یا جواد

روی خاک حجره می پیچی به خود از ظلم یار

پیش چشمت بزم شادی کرده بر پا یاجواد

از شرار زهر میسوزد همه اعضای تو

می دهی جان و نمانده در تنت نا یا جواد

تو طلب کردی ز یارت آب ای تشنه ولی

قطره ای آب و لب خشکت دریغا یا جواد

جسم تو بر روی بام خانه افتاده رها

وای من زانکه شد از سم ستوران طوطیا