سایه سر زینب

چشم من را زغمت چشمه زمزم کردند

سایه ات را زسر خواهر تو کم کردند

پیش چشمم همه دنیا طلبان در گودال

بهر یک کیسه درم جسم تو درهم کردند

مرثیه حضرت علی اکبر ع

شعر حضرت علی اکبر

رفت وبا رفتنش از اهل حرم جان میرفت

گوییا حضرت طاها سوی میدان میرفت

ناله ی اهل حرم بود روان پشت سرش

آب میریخت ولی آب دو دیده پدرش

دیده را دوخته بابا  به قد وبالایش

چون ابالفضل رشید است قد رعنایش

اشک میریخت ز چشمان پدر پیوسته

گفت بابا برو از پیش پدر آهسته

با خبر باش که با رفتن تو میمیرم

پسرم بعد تو از زندگی خود سیرم

تا صدای تو شنیدم نفسم بند آمد

روی لبهای عدو بعد تو لبخند آمد

وسط معرکه با دیدن تو پیر شدم

یاعلی گفتم واین بار زمینگیر شدم

در کنار تنت از پای فتادم بابا

سینه ات را بروی سینه نهادم بابا

خیز واز جا و بگو با پدر غم دیده

چه شده ای نور بصر که بدنت پاشیده

آمد از سوی حرم عمه به استمدادم

ورنه من در وسط معرکه جان میدادم

 

مرثیه حضرت رقیه س(شعر شهادت+زبانحال)

قافله را بی تو رها می کنم

در دل شب شورونوا می کنم

در دل تاریکی شبها  پدر

تو را زعمق جان صدا می کنم

درد فراق و غم هجر تورا

به اشک دیده ام دوا می کنم

در پی تو دوان دوان می روم

به هر طرف سعی و خطا می کنم

در هوس گرمی آغوش تو

زمزمه و ناله به پا می کنم

دور زچشمان عمو شکوه ام

با تو و با باد صبا می کنم

کرد چنان دست عدو با رخم

که من زگفتنش ابا می کنم

یا ابتا ببین که چون مادرت

تکیه به دیوار و عصا می کنم

ببین که در شیوه ره رفتنم

به مادر تو اقتدا می کنم

 

سرود عید غدیر

سبک

ترانه لب هر عاشق     نام دل انگیز نگاره

کسی جز خود خدا خبر از    حال و هوای ما نداره

امشب غم ز هر دلی دوره

امشب وقت شادی و شوره

فضا معطر  از مشک و عبیره     آی عاشقا شب عید غدیره

علی جان علی علی جان

از چشمه فیض الهی    جاری شده شراب کوثر

تو سایه دستای پیمبر      می ره بالا دستای حیدر

هستی گشته مست از این باده

امشب قلب فاطمه شاده

دلا به سر زلف  او اسیره       آی عاشقا شب عید غدیره

علی ....

پیک خدا خبر میاره       برای نبی در دل صحرا

پر شده عالم از سروش نغمه من کنت و مولا

این نغمه روی لبهاست

حیدر امیر و مولاست

شب ولایت شهی دلیره     آی عاشقا شب عید غدیره

علی...

گوهر مهر ولایت     تو سینه ها گوهر نابه

جنت و قرب الهی     بی مهر حیدر یه سرابه

مهرش مرز کفرو ایمانه      حیدر مقتدای مردانه

دل بی بهره از مهرش فقیره      آی عاشقا شب عید غدیره

علی....

 

مرثیه حضرت رقیه(شعر در رابطه با حضرت رقیه (س))

زندگی بی تو در این شهر نفس گیر شده

باورت نیست ولی  دختر تو پیر شده

چه بیایی چه نیایی به خدا میمیرم

پس قدم رنجه نما که به خدا دیر شده

در کتاب قدر دختر دردانه تو

رنج و محنت همه جا رشته تحریر شده

خواب دیدم که شبی مهر به دامان دارم

آمدی  خواب من غمزده تعبیر شده

آنقدر بر غم هجران تو اشک افشاندم

ژاله بر برگ گل یاس تو تبخیر شده

سرگذشت من هجران زده در طول سفر

بر رخ کودک معصوم تو تصویر شده

کاش میمردم و با چشم نمی دیدم که

چهره ات دستخوش این همه تغییر شده

با تو سر بسته بگوید غم دلواپسی اش

دختری که هدف طعنه و تحقیر شده

من وانگشت نمایی من وبازار کجا

به خدا دخترت از زنگی اش سیر شده

حاجت سلسله بر پای پر از آبله نیست

پای پر آبله ام بسته به زنجیر شده