زندگی بی تو در این شهر نفس گیر شده

باورت نیست ولی  دختر تو پیر شده

چه بیایی چه نیایی به خدا میمیرم

پس قدم رنجه نما که به خدا دیر شده

در کتاب قدر دختر دردانه تو

رنج و محنت همه جا رشته تحریر شده

خواب دیدم که شبی مهر به دامان دارم

آمدی  خواب من غمزده تعبیر شده

آنقدر بر غم هجران تو اشک افشاندم

ژاله بر برگ گل یاس تو تبخیر شده

سرگذشت من هجران زده در طول سفر

بر رخ کودک معصوم تو تصویر شده

کاش میمردم و با چشم نمی دیدم که

چهره ات دستخوش این همه تغییر شده

با تو سر بسته بگوید غم دلواپسی اش

دختری که هدف طعنه و تحقیر شده

من وانگشت نمایی من وبازار کجا

به خدا دخترت از زنگی اش سیر شده

حاجت سلسله بر پای پر از آبله نیست

پای پر آبله ام بسته به زنجیر شده